بابام تعقيبم كرد

من٢١سالمه تو اين٢١سال كلمه اي دروغ به پدرومادرم نگفتم اصلا هم نپيچوندمشون كه اعتمادشون بهم زياد باشه از اون جايي كه تك فرزندم خيلي تمركزشون روي من زياده:) اين استقلال من شخصيت من انتخاب هاي منو تحت تاثير گذاشته حتي نميتونم  و بلد نيستم يه ليوان چايي براي خودم بريزم:)

اينارو گفتم كه برسم به اينجا كه بگم من تاحالا كاري نكردم كه مامان بابام, بهم شك كنن ولي بابام, ديروز توخيابون تعقيبم, كرد:)

احساس كردم قلبم گرفت:)

از ديشب دارم گريه ميكنم بغض ميكنم خودم و كنترل ميكنم من براي ديدن امير هم حتي نگفتم با كي ميرم بيرون گفتم با دوستم كه دروغ نشه وقتي پرسيدن دوستت كيه بايد ميگفتم امير؟ميذاشتن برم؟

چرا اينقدر ذهن خانوادم محدوده

 از كنترلاشون جواب دادن بهشون سوال پيچ كردنشون خستم:|